تفاوت گفتوگوی مدرن با دوران کلاسیک
تاریخ انتشار: ۷ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۸۵۸۶۹
سیدصادق حقیقت، محقق حوزوی و استاد علوم سیاسی دانشگاه مفید معتقد است پیش نیازهای گفتگو در گفتمان کلاسیک با پیش نیازهای گفتگو در گفتمان مدرن متفاوت است.
به گزارش شفقنا ، «این روزها مجدداً ضرورت گفتگو در سطوح مختلف ملی و سیاسی مورد توجه قرار گرفته است. اگر بخواهیم به عمق مساله بپردازیم، به عنوان سؤال اول آیا مفهوم گفتگو در دوران قدیم و جدید تفاوتی دارد؟
گفتگو یک مفهومی است که از ۲۵۰۰ سال پیش در زمان سقراط، افلاطون و ارسطو سابقه دارد و، چون افلاطون معتقد بود که به عالم مثل راه پیدا کرده و هر فیلسوفی که به درستی فلسفه بداند به آن عالم راه پیدا میکند، با گفتگو میتواند دیگران را برای یافتن حقیقت تشویق و ترغیب کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در دوران مدرن گفتگو تفاوتی با دوران کلاسیک پیدا کرده است. تفاوت اصلی گفتگو در دوران مدرن و کلاسیک این است که فرض دوران مدرن این است که انسانها با هم برابر هستند و برای یافتن حقیقت و اجماع و توافق بر سر حقیقت با هم گفتگو میکنند. بنابراین، در گفتمان یا پارادایم کلاسیک حقیقت کشف شدنی بود، و در دوران مدرن، امری برساخته. مثلاً افلاطون به عالم مثل دسترسی دارد و حقیقت را کشف کرده و دوست دارد که دیگران هم بتوانند به آن عالم راه پیدا کنند، اما در دوران مدرن گفتگو ابزاری برای تحقق اجماع است؛ چه در گفتمان چپ باشد مثل یورگن هابرماس و چه در گفتمان راست فکری و لیبرالیسم باشد مثل جان راولز. در هر دو مدل، گفتگو برای تحقق اجماع و توافق بر سر مسائل سیاسی و اجتماعی است.
یک دولت اسلامی- مانند جمهوری اسلامی ایران- به کدام نحله گفتوگویی تعلق دارد؟ یا به عبارتی، به گفتمان گفتوگوی کلاسیک روی آورده یا گفتمان کلاسیک مدرن را در پیش گرفته است؟نکته اول این است که دولتهای اسلامی در زمان معاصر و به شکل خاص، جمهوری اسلامی با یک ناسازه- یعنی پارادوکس- رو به رو هستند و آن ناسازه این است که دولت اسلامی در زمان کنونی، دولتی است که براساس مبانی شریعت در دوران مدرن، اما مبتنی بر مبانی کلاسیک میباشد. زندگی کردن در دوران مدرن اقتضائات خاص خود را دارد؛ یعنی اقتضاء میکند که ما مقتضیات دوران مدرن را فهم کنیم و در این دوران زندگی کنیم و به لوازم آن تن دهیم. دولت اسلامی، مثل دولت جمهوری اسلامی ایران، در دوران مدرن زندگی میکند، ولی با مبانی کلاسیک. در مبانی کلاسیک نظام سلسله مراتبی است و سؤال این است که «چه کسی باید حکومت کند؟». در دوران مدرن، سؤال این است که «چگونه باید حکومت کرد؟». ما در دوران مدرن زندگی میکنیم، ولی سؤال ما در حوزه فلسفه سیاسی این است که اولاً چه کسی باید حکومت کند؟
ثانیاً مفهوم گفتوگویی که ما در حوزه فقه و فلسفه سیاسی مطرح میکنیم، به یونان اشبه است تا به نظام مدرن؛ چون در نظام مدرن دو طرف گفتگو ذهنیت یکدیگر را میسازند، ولی در نظام کلاسیک کسی که حقیقت را کشف کرده، سعی میکند که ذهن دیگران را بسازد. بنابراین، هم پرسههای افلاطون و سقراط یک طرفه است. اینکه یک کسی است که عالم مصون را کشف کرده و برای دیگران توضیح میدهد. در شهر پراگ مجمسه جالبی هست که نشان میدهد، دو نفر در آنِ واحد در حال ساختن یکدیگر هستند؛ نه اینکه یک نفر دیگری را بسازد.
پس، در دوران مدرن دو طرف گفتگو یکدیگر را میسازند، نه اینکه یک نفر بخواهد طرف دیگر را اقناع کند و حقیقت کشف شده را به او نشان دهد. بنابراین، ناسازه دولت اسلامی در دوران مدرن مثل جمهوری اسلامی این است که بخواهد در دوران مدرن زندگی کند، ولی با مبانی فکری کلاسیک؛ یعنی گفتگو عمدتاً برای قانع کردن است نه برای تحقق اجماع و توافق بر سر مسائل سیاسی و اجتماعی؛ بنابراین اگر بخواهیم به مباحث امروز ایران اشاره کنیم، یکی از گرههایی که وجود دارد، بحث «گفتگو» است که در دوران مدرن با مبانی کلاسیک مشکلاتی را به همراه دارد.
آیا در طول تاریخ ۲۵۰۰ سال گذشته یعنی از زمان سقراط و افلاطون تا ملاصدرا و دیگران، فلاسفه اسلامی راه فلسفه سیاسی یونان را ادامه دادند؟فلسفه یونان امکان گفتگو را باز کرد به گونهای که دو طرف در کنار هم هستند و براساس مبانی فلسفی با هم گفتگو میکنند، اما فلاسفه اسلامی این امکان را بستند یعنی فلاسفه اسلامی به جای اینکه آن امکان را از فلسفه یونان بگیرند و بسط و گسترش دهند، امکان گفتگو را در حوزه فکری خود بستند. در حوزه اندیشه سیاسی اسلام و ایران، نظریهای به نام «زوال اندیشه سیاسی در ایران» داریم. اندیشه سیاسی که اعم از فقه سیاسی و فلسفه سیاسی است، در طول زمان دچار زوال شد.
یکی از علل زوال اندیشه سیاسی در ایران، جایگزینی فقه به جای فلسفه، و نقل به جای عقل بود. به بیان دیگر، در طول تاریخ، فلسفه سیاسی خلوص و عقلانی بودن خود را از دست داد و، چون عقلانی بودن خود را از دست داد، نتیجه این شد گفتوگویی که در یونان باستان وجود داشت و راه را برای مواجهه دو طرف باز کرده بود، بسته شود. مثلاً در دوران خواجه نصیر، صفویه و قاجاریه مفهوم گفتگو معنایی ندارد و در فقه سیاسی و فلسفه سیاسی ما جایگاه خاصی پیدا نمیکند. حتی در فلسفه سیاسی ملاصدرا، گفت گو جایگاه خاصی ندارد. بنابراین، باید وضعیت فعلی را براساس بسته شدن باب گفتگو و کژتابی این مفهوم مورد بررسی قرار داد.
دیدگاه شما درباره مفهوم و ضرورتهای گفتگو در سطوح ملی و سیاسی و حاکمیتی جامعه امروز چیست؟اگر مفهوم «گفتگو» به معنای واقعی خودش وجود داشته باشد، بسیاری از مشکلات ما در حوزههای نظری و عملی از بین میرود. «گفتگو» علاوه بر اینکه خاصیت حل قضایا دارد، خاصیت پیشگیرانه هم دارد؛ یعنی باعث میشود که بسیاری از بحرانها به وجود نیایند. به عنوان مثال نا آرامیهایی که در شهریور امسال شروع شد و هنوز هم ادامه دارد، اگر زبان مشترکی بین نسل جدید (عمدتاً دهه هشتادیها یا نسل z) با کسانی که قدرت را در دست دارند و گروههای مرجع- اعم از اساتید دانشگاه، معلمان، روحانیون و روحانیت- وجود داشت، این بحران به وجود نمیآمد. به بیان دیگر، حال که این بحران به وجود آمده وقتی علت یابی میکنیم، میبینیم که یکی از مشکلات اساسی این است که زبان مشترکی بین دهه هشتادیها- یا کسانی که در این نا آرامیها فعال هستند- با گروههای مرجع وجود ندارد. متأسفانه زبان مشترکی بین نسل جدید با حکومت، اساتید دانشگاه و یا روحانیت وجود ندارد، و در نتیجه گفتگو شکل نمیگیرد.
اگر به صدر اسلام نگاه کنیم، پیامبر (ص) در جنگ اُحد با یاران مشورت کردند و برخلاف نظر خود حاضر شدند که خارج از شهر بجنگند> در حقیقت پیامبر (ص) با اینکه معصوم بودند، گفتگو و مشورت کردند و برخلاف نظر خودشان عمل کردند. در این میان، وضعیت غیر معصوم به طریق اولی مشخص است؛ بنابراین تأکید دارم که «گفتگو» هم خاصیت «درمان» و هم خاصیت «پیشگیری» دارد.
با توجه به اینکه «گفتگو» هم خاصیت «درمان» و هم خاصیت «پیشگیری» دارد، به چه دلایلی تاکنون گفتگو در کشور ما مورد اهتمام نبوده و ریشه ندوانده است؟فرمایش شما کاملاً درست است که ما از مفهوم و ساز و کار «گفتگو» به شیوه درست استفاده نمیکنیم و نیاز به یک آسیب شناسی در این زمینه داریم. اگر آسیب شناسی دقیقی انجام شود، ما با مسائل مختلفی رو به رو میشویم که به آنها نپرداختهایم، و یا حداقل به شکل کامل نپرداختیم. یکی از این دلایل این است که فرهنگ سیاسی، ساختاری است که به تدریج رشد میکند مثلاً فرهنگ سیاسی دموکراتیک در طول ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال در کشورهای پیشرفته رشد کرده است، اما ما امروز با یک روز نا آرامی یا یک ماه ناآرامی به دنبال مفاهیمی مانند «آزادی و دموکراسی» هستیم. این نشدنی است؛ چون فرهنگ سیاسی دموکراتیک نیاز به اصلاحات تدریجی دارد و در طول زمان باید ساخته شود. با یک واژگونی یا با یک انقلاب، فرهنگ سیاسی تغییر نمیکند؛ یعنی ممکن است که یک انقلاب اتفاق بیفتد، ولی فرهنگ سیاسی جدید باز همان فرهنگ سیاسی است؛ بنابراین اگر ساختارگرایانه نگاه کنیم، «ساختارها» جبری را ایجاد میکنند که اگر یک جبر مطلق نباشد، که نیست، حداقل جبر نسبی است و کارگزار را محدود میکند، به همین دلیل اهمیت ساختار بیشتر از کارگزار است؛ بنابراین نکته اول اینکه «فرهنگ سیاسی» ما پالایش نشده و معمولاً کسی که میخواهد فرهنگ سیاسی را دموکراتیک کند، خودش هم اسیر ساختارهای غیر دموکراتیک است!
نکته دوم اینکه ما نیاز به فعالیت مدنی به شکل غیر خشونت آمیز داریم. یعنی فعالیتهای مدنی باید رنگ خشونت را بردارد تا بتواند در طول زمان مؤثر واقع شود. اگر فعالیتهای مدنی همراه با خشونت شد، خواستههای صنفی و مدنی تبدیل به شعارهای سیاسی و بعد از آن تبدیل به شعارهای امنیتی میشود. به عنوان مثال یک مساله «ساده» مثل «حجاب» که قابل حل بود، به یک مساله سیاسی تبدیل میشود و این مساله سیاسی به یک مساله امنیتی تبدیل میشود و در نتیجه نهادهای فرهنگی، سیاسی و امنیتی برای حل مشکل وارد گود میشوند در حالی که ضرورت ندارد یک مساله اجتماعی یا یک فعالیت صنفی، سیاسی و سپس این موضوع سیاسی، امنیتی شود؛ بنابراین سُرخوردن فعالیتهای مدنی، اقتصادی و صنفی به سمت فعالیتهای سیاسی و تهدید امنیت، یک مشکل در جامعه ماست که به شکلی باید آن را حل کنیم.
اشاره کردید موضوع «حجاب» یک راه حل «ساده» داشت!بله! حل مساله حجاب خیلی ساده بود. من در تاریخ ۴ اسفندماه سال ۹۷ در هفته نامه صدا، موضوعی را مطرح کردم و راه حل آن را به حاکمان جمهوری اسلامی نشان دادم. براساس علم سناریوپژوهی و آینده پژوهی، من چند سناریو را طراحی کردم که آینده رابطه حکومت و مساله حجاب چگونه خواهد شد.
سناریوی اول: «حجاب، با شدت عمل، اجباری باشد»: آن زمان مطرح کردم که این رویکرد حتماً به یک بحران میرسد که شاهدیم آینده پژوهی من درست بود و امروز به یک بحران تبدیل شد. جالب این است که همان روز مرکز پژوهشهای مجلس که این سناریو را «تشدید جرم انگاری و ممنوعیت» نامیده بود، پیامد اتخاذ چنین رویکردی را تضعیف موقعیت حجاب در جامعه، اجرایی نشدن سیاست، و احتمال ریزش بخش قابل توجهی از طیف خاکستری معتقد به حجاب عرفی به سمت بی حجابی ارزیابی کرد.
سناریوی دوم: «به طور کلی حجاب را آزاد کنیم و مثلاً ایران مانند کشورهای غربی یا حداقل ترکیه شود»: این رویکرد به دلایل مختلف، مناسب نیست؛ چرا که طبق یک اصل روانشناختی اگر یک فنر فشرده بعد از مدتها رها گردد، ممکن است وضعیت بسیار بدتر از کشورهای غربی شود. بر اساس نظریه گفتمان، حجاب اجباری یکی از دالهای جمهوری اسلامی است. دالهای یک گفتمان درهم تنیدهاند، به شکلی که حذف یکی از آنها ممکن است حذف بقیه را به شکل دومینویی (و در زمانی کوتاه) به همراه داشته باشد.
سناریوی سوم: تداوم و حفظ وضع موجود: گزینه سوم آن است که جمهوری اسلامی همانند چهار دهه گذشته بر این امر، به شکل کج دار و مریز، پافشاری کند. این سناریو نیز بی فایده است؛ چون با توجه به موج حرکتهای مطالبه گرایانه جمعیت زنان در جامعه، روند رو به رشد بی حجابی و تغییرات ارزشی جامعه در راستای بی حجابی، تداوم وضع موجود در عمل ممکن نبوده و میتواند به افزایش موج بی حجابی فزاینده در جامعه منجر شود.
سناریوی چهارم: حجاب اجباری بدن (به شکل قانونی) و آزاد گذاشتن حجاب سر (به شکل عملی و تدریجی): این فرض، یعنی تغافل نسبت به حجاب سر، بهترین، و تنها، گزینه مناسب به نظر میرسد. فرض بنده این است که اجبار بر حجاب دلیل شرعی خاصی ندارد، و کسانی که به این مسئله اعتقاد دارند آن را تحت عناوین دیگر، همچون امر به معروف و نهی از منکر، میبرند. حتی امر به معروف نیز شرایطی- از جمله احتمال تأثیر و عدم وجود مفسده- دارد. پیشنهاد بنده در چهار سال پیش آن بود که جمهوری اسلامی به شکل قانونی حجاب بدن را اجبار کند و نسبت به آن سختگیری داشته باشد؛ اما نسبت به حجاب سر به شکل «عملی» و «تدریجی» و «زمانی- مکانی» تسامح نشان دهد. این تغافل یا تسامح زمانی- مکانی است؛ یعنی در شهرهای شمالی، شمال تهران، جنوب تهران، شهرهای مذهبی (مشهد و قم) و روستاها میتواند متغیر باشد. مقصود این است که، به طور مثال، سختگیری در شهرهای مذهبی بیشتر از شهرهای ساحلی دریای خزر باشد. در این سناریو، احتمال سیاسی و امنیتی شدن مسئله بی حجابی بسیار پایین خواهد آمد. متأسفانه به این توصیه در آن زمان توجه نشد. اگر این رویکرد در پیش گرفته شده بود یعنی در عمل، نسبت به حجاب سر با آرامش، تسامح و تساهل بیشتری برخورد میکردند، به احتمال زیاد بحران سال ۱۴۰۱ به وجود نمیآمد.
سناریوی پنجم: اصلاح سیاستهای حجاب و در دستور کار قرار دادن اقدامات رسانه ای-تبلیغی: این سناریو، بیشتر در فضای تئوریک سیر میکند و جنبه عملی اندکی دارد.
بسیاری معتقدند، آزادی، حق انتخاب، حق انتقاد، وجود تریبونهای مستقل و ملی، ارتقاء کیفیت شنیداری مسئولان، پاسخگویی و چند سویه بودن گفتگو و همچنین ترتیب اثر دادن به نتایج گفتگو از پیش نیازهای گفتگو است. از دیدگاه شما یک گفت و گوی ملی مستمر، هدف دار، مؤثر و بالنده نیازمند چه پیش نیازهای مهم و ضروری است؟سؤال بسیار خوبی است و من براساس سخن نخستم پاسخ میدهم که پیش نیازهای گفتگو در گفتمان کلاسیک با پیش نیازهای گفتگو در گفتمان مدرن متفاوت است. در گفتمان کلاسیک اصل بر نابرابری است یعنی شأن افلاطون با شأن یک شهروند عادی متفاوت است؛ چون افلاطون معتقد است که من به عالم مصون راه پیدا کردم و طرف مقابل من جاهل است. اما گفتگو در دوران مدرن، اعم از چپ و راست، مبتنی بر تساوی است؛ یعنی افراد با هم مساوی هستند و برای تحقق اجماع و توافق بر سر مسائل اجتماعی دور میز مینشینند و با هم توافق میکنند. یورگن هابرماس به شکلی این مساله را مطرح میکند و جان رالز و دیگر لیبرالها به شکل دیگری این مساله را مطرح میکنند؛ ولی در هر دو یعنی اعم از گفتمان چپ و راست، مفروض این است که افراد با هم برابر هستند. پس، در پارادایم کلاسیک فرض بر نابرابری افراد است و در پارادایم مدرن، فرض بر برابری افراد است.
در پارادایم کلاسیک، هدف کشف حقیقت است و در پارادایم جدید یا مدرن، حقیقت براساس اجماع کشف نمیشود، بلکه ایجاد میشود. در دوران مدرن یکی از پیش نیازهای شکل گیری گفتگو این است که دو طرف یکدیگر را به شکل مساوی قبول داشته باشند. یکی از ائمه جمعه بیان کرده که اوامر من اوامر خداست و شما باید اطاعت کنید. دلیل این شخص این بود که براساس نظریه «نصب»، من به شکل غیرمستقیم و باواسطه از جانب خدا منصوب هستم، و بنابراین اوامر من واجب الاطاعه میشود! «اگر» این نظر درست باشد، در پارادایم کلاسیک صحیح است، اما در پارادایم مدرن باید فرض بر این باشد که افراد با هم برابر هستند و برای حل مسائل اجتماعی و تحقق اجماع با هم گفتگو میکنند. اگر این فرض وجود نداشته باشد، اساساً گفتگو شکل نمیگیرد.
یکی دیگر از پیش نیازها «زبان مشترک» است. دهه هشتادیها که به نسل z یا زومرها معروف شدهاند، زبان خاصی دارند که این زبان اگر کشف نشود، تفاهم صورت نمیگیرد. به عبارت دیگر کسی که در گفتمان انقلاب اسلامی یا در گفتمان دهه ۶۰ باشد و بخواهد با زومرها گفتگو کند، گفتگو صورت نمیگیرد؛ چون زبان مشترک وجود ندارد. منظور از «زبان مشترک» یعنی «مفاهیمی که طرف مقابل متوجه شود و تفاهم به وجود بیاید.» ما معتقدیم که «زبان» خانه تفکر است. لذا، اگر زبان مشترک وجود داشته باشد فکر و مفاهیم منتقل نمیشود.
رسانهها، احزاب، نهادهای مدنی و سطوح حاکمیتی چه نقشی در شکل گیری گفتوگوی مؤثر، بالنده، هدف دار و مستمر میتوانند داشته باشند؟در کوتاه مدت نقش خاصی نمیتوانند ایفا کنند. اگر فکر کنیم که در یک هفته یا یک سال میتوانیم نهادهایی را برای مسئولیتی بگماریم که فرهنگ جوانان را اصلاح کنند، خیال خامی است. در کوتاه مدت این امر ممکن نیست. ما در این چهل و سه سال فرصتها را تا اندازه زیادی از دست دادیم. باید اقدامات دراز مدت برای اصلاح فرهنگ سیاسی و دینی، برای زدودن خرافات از دین، برای ترویج فرهنگ گفتگو و برای ترویج زبان مشترک بین نسلهای مختلف صورت بگیرد.
این اصلاحات در وهله اول باید در چه حوزههایی صورت گیرد؟مشکلات و موانع ساختاری به اصلاح ساختاری نیاز دارد. اینطور نیست که راه حلها غیر ساختاری بتواند مشکلات ساختاری را حل کنند. نباید گمان کنیم مشکلاتی که در طول زمان انباشت شدند و بعد از چند دهه خودشان را نشان میدهند با یک سخنرانی، موعظه و طرح از بین میروند. اگر مشکلات ساختاری است و اگر ساختارها در طول زمان انباشت شدند، نیاز به راه حل ساختاری دارد و با راه حلهای کوتاه مدت، تاکتیکی و سطحی نمیتوان این مسائل و مشکلات را حل کرد.»
منبع: فرارو
کلیدواژه: قیمت طلا و ارز قیمت موبایل اجماع و توافق بر سر برای تحقق اجماع جمهوری اسلامی گفتگو می کنند دوران مدرن اندیشه سیاسی فلسفه سیاسی دولت اسلامی فرهنگ سیاسی طول زمان پیش نیاز ها زبان مشترک راه پیدا گفت وگوی بی حجابی هم خاصیت یک مساله حجاب سر دو طرف راه حل
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۸۵۸۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آثار جنسیت زنانه بر رشد عرفانی و معنوی
در نظام تجلیات میان جلوه وجودی زن و مرد تفاوتهای بازتابش وجود دارد. ولی مهم این است که ارزشمندی هر کدام از این بازتابشها در حوزه خاصی پیدا میشود و به طور کلی نمیتوان حکم کرد که کدام یک از این دو بر دیگری برتری دارد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از اصلیترین موضوعات زنان در حوزه تحقیقات بنیادین، مقایسه میان ارزش جنسیت زنانه و مردانه است. به این دلیل که برخی از راهبردها در حوزههای کاربردی و توسعهای مبتنی بر تبیین مبانی زیرساختی است. بر این اساس لازم است از منظره عرفانی و قرآنی به ارتباط میان جنسیت و رشد معنوی پرداخته شود و مسائل بنیادین جنس برتر یا فروتر بودن زن یا مرد و همچنین چرایی آن مورد تحلیل قرار بگیرد.
خبرگزاری تسنیم طی یادداشتی از مهدیه مستقیمی، استاد دانشگاه، به بررسی آثار جنسیت زنانه بر رشد معنوی و عرفانی پرداخته است.
رابطه جنسیت و معنویت
زمانی که عرفان دینی در استخدام قرآن کریم درآید، طبیعتاً عرفان از توحید قرآنی نشأت میگیرد. بر این اساس، نظرات عارفان و مفسران قرآن درباره این موضوع تفاوت زیادی با هم ندارد.
تحلیل جنسیتی در رابطه با ارزشمندی معنوی و جنسیت در نظام تجلیات و مظهریت زنان نشان دادن خاستگاه تفاوتهای تکوینی زن و مرد در زمینه جسم و روح و روحیات آنها درباره مقایسه ارزشمندی این دو جنس هم مطالبی را ارائه میدهد و بررسی سرنخهای ظریف در موضوع جنسیتی از منظر عرفان مانند ساحت تناکح اسمائی، ساحت عشق عرفانی و مباحث مربوط به شعور عمومی و سیر حبی عالم وجود و نیز مراتب صدوری کتاب هستی، میتواند افقهای روشن و گستردهای را در تحلیل رابطه جنسیت و معنویت در اختیار جستجوگران قرار دهد. بررسی و تحقیق در میان آیات قرآن ما را به امکان رشد برابر معنوی مردان و زنان میرساند.
نقش روحیات زنانه بر میزان گرایش به معنویتتحلیل رابطه جنسیت زنانه و رشد عرفانی
تعداد زیادی از عارفان این عقیده را دارند که حقیقت ذاتی مردان و زنان یک چیز است و تفاوتها میان آنها به دلیل قالب و مسائلی خارج از حقیقت وجود است. بر اساس این نظر، رشد معنوی زنان و مردان برخاسته از حقیقت وجود آنهاست که همان ذات و ذاتیات آن دو محسوب میشود.
با این تعبیر، جنسیت زنانه مانع از رشد دینی و ارتقای فکری و اعتقادی زنان نخواهد شد و زنان در این زمینه همپای مردان میتوانند افقهای بلند و روشن معنویت را فتح کنند. چهبسا زنانی یافت میشوند که از رشد دینی به مراتب بسیار بالاتری از بسیاری مردان رسیدند به طوری که مردان یا شاگرد چنین زنان معنوی شدهاند و یا حتی از منظر فکری و استعداد توان نشستن در زمره شاگردان چنین زنانی را هم نداشتهاند.
رشد معنوی هر انسانی فارغ از جنسیت او به حقیقت وجود انسانی و به روح ناطقه قدسیه او مربوط میشود و کثرات خارجیه همگی به منزله تعیناتی به حساب میآیند که بیرون از حقیقت روح انسان قرار دارند. باید دانست تعینات نوعی امور مجازی هستند که در سنجش حقایق ورود چندانی ندارند.
مصباح الانس که یکی از کتابهای مرجع در زمینه عرفان محسوب میشود، در تعریف تعین عنوان میکند: جز یک وجود چیزی در عالم خارج وجود ندارد و کثرات تعین یافتن و ظهور یک هستی است که آن را با واژههایی مانند تعین، اتصاف، نسبت یا ظهور تعبیر کردهاند. (ابن فناری 1363 ص 45)
این نوع تعبیر را با مثالی میتوان مشخص کرد که حقیقت آبی که در ظرفی به شکل دایره یا مربع میریزند یکی است و آنچه که موجب میشود تفاوتهایی به وجود بیاید، قالب ظرفیتی و تعینات صوری و شکل ظاهری ظرفهای آب است و این ظواهر موجب تغییر فرمول شیمیایی در آب نمیشود. در هر حال میتوان عنوان کرد کثرات تعین یافتن و ظهور یک هستی هستند که آن را با کلماتی مانند تعین، اتصاف، نسبت، مظهر یا ظهور تعبیر کردهاند.
تعبیر عینیت حقیقت زن و مرد در بیان عارفان حتی به این نکته اشاره دارد که این نوع نیست که آبی که در ظرف جنسیت مردانه ریخته میشود، آبی باشد که مانند باران از آسمان نازل شده ولی آبی که در ظرف جنسیت زنانه ریخته میشود آبی است که از اعماق زمین استخراج شده باشد. بلکه حقیقت زن و مرد به مثابه آب بارانی است که در دو ظرف متعین ریخته میشود و با تعینات ظرف، شکل خاصی به خود میگیرد.
مثال دیگر درباره مفهوم تعین را میتوان به دریای موجداری تعبیر کرد که موجها کلیت، جزئیت و بزرگی و کوچکی دارند و این ویژگیها همان تعینات موج دریا محسوب میشود.
سحر دانشور: حوزه زنان رسانه ندارد!جنسیت زنانه در نظام تجلیات
طبق قاعده تجلیات عرفانی، وجود مرد و زن و تفاوتهای تکمیلی بین آن دو ریشه در تفاوت تجلیات دارد. تجلیات با یکدیگر متفاوت هستند که در زمان تنزل در مراتب وجود این تفاوتها بر حسب نشأتهای مختلف متنزل میشوند تا در عالم ناسوت این تفاوتها در زن و مرد و همچنین جسم و روحیات آنها ظهور پیدا کند.
از منظره عرفانی جهانهای بالاتر، حقایقی محسوب میشوند که سایه آنها در جهانهای پایینتر منعکس شده است. تشبیه عالم باطن به آفتاب و عالم ظاهر به عکس یا سایه، در ادبیات عرفانی تشبیه بسیار معناداری در نظام تجلیات است. در منظر عرفانی، خداوند نور آسمانها و زمین است: «الله نور السموات و الارض». تجلیات نوریه او تمام هستی را روشن کرده است. پرتو آفتاب از مبداء خورشید فاصله میگیرد و پایین میآید و طی مراتبی تنزل کرده و به مرور ضعیف میشود، بدون اینکه این پرتو از مبداء صدور تا مقصد نزول پاره شده یا خللی در آن ایجاد شود. نور وجود به همین شکل بدون تجافی تنزل پیدا میکند. (طباطبایی، 1362، ص 17 و 18)
قابل توجه است که موضوع تجلی در کتاب عارفان به طور مفصل مطرح شده است و جناب ملاصدرا هم در جلد دوم اسفار به آن اشاره کرده است. (ملاصدرا، ج 2، ص 287 و 291)
طبق نظام تجلیات الهی، تمام انواع و نقش و نگارها تجلی یک نور واحد هستند و همه مانند هفت رنگ رنگینکمان محسوب میشوند که از شکست پرتوهای متفاوت یک نور به وجود آمدهاند. هفت رنگ هر کدام به جای خود مینشیند و از ترکیب این رنگها، جهانی زیبا و تماشایی ایجاد میشود. عارف به یک جلوه قائل است و به نام وجود منبسط، اثراتی که حکیم قائل است از نظر عارف از لوازم وجود منبسط است.
زن و مرد و تقابلی که میان آنها به دلیل جنسی با یکدیگر وجود دارد، از پرتو نورهایی هستند که در نظام تجلیات ایجاد شده است. نور وجود در حوزه تعینات زنانه به رنگی و در حوزه تعینات مردانه به رنگ دیگری بازتابش مییابد.
اگر بتوان میان رنگهای نور سفید به لحاظ ارزشمندی ذاتی تفاوت قائل شد، شاید بتوان میان بازتابش این نورها هم تفاوتهایی قائل شد.
در نظام تجلیات حتماً میان جلوه وجودی زن و مرد تفاوتهای بازتابش وجود دارد. ولی مهم این است که ارزشمندی هر کدام از این بازتابشها در حوزه خاصی پیدا میشود و به طور کلی نمیتوان حکم کرد که کدام یک از این دو بر دیگری برتری دارد.
ارتباط جنسیت زنانه با جمال الهی
بر اساس مبانی عرفانی در تمام موجودات، تجلی جمال و جلال الهی وجود دارد و غلبه نور جلال بر جمال یا نور جمال بر جلال است که موجب میشود برخی آیت لطف و جمال و برخی آیت جلال و عظمت الهی باشند. (سبزواری، 1372، ص 137 و 152)
در چنین فضایی نگرش به موضوع جنسیت افقهای عرفانی در حل این معما باز میکند. انسان پرتو وجود خداوند است و نور الهی در آیینه وجود او بهطور تام و تمام تابیده است، اما این نور وقتی به آینه تعینات جنسیتی میرسد، به نوعی بازتابش دارد. در جنسیت زنانه نور الهی به صورتی ظاهر میشود که برآیند مجموعه انعکاسها این نور با مقتضیات صفات جمال سازگاری بیشتری دارد. بازتابش این نور در قالب تعین جنسیت مردانه نیز به گونهای است که برآیند مجموع آن با صفات جلال توافق بیشتری دارد.
محیالدین ابن عربی در رساله جلال و جمال این مطلب را به بعضی از عارفان نسبت میدهد که: جمال چیزی است که مواجهه و مشاهده آن، انس و انبساط میبخشد و جلال امری است که از آن هیبت و شکوه تداعی میشود. (ابن عربی، 1361، ص 3)
در احادیث و روایات اسلامی هم به تفاوت ظهور جلال و جمال در آینه وجود زن و مرد اشاره شده است. حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در این باره فرمودهاند: «عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم.» (امالی شیخ صدوق، مجلس چهارم)
بنابراین شاید بتوان در تحلیل جنسیتی در نظام انوار جمال و جلال، این چنین ارزیابی کرد که: حقیقت زن و مرد یک حقیقت و نور واحد است که بازتابش آن در وجود زن با مرد تفاوت دارد. در عرفان ثابت شده است که هر جا نور جمال هویدایی بیشتری داشته باشد، انوار جلال تحت ساتریت آن محفوظ است. به تعبیر دیگر در باطن هر جمالی، جلال و در باطن هر جلالی، جمالی است.
بنابراین تفاوت حقیقی آیت جمال یا جلال بودن به نوع بازتابش و انعکاس برمیگردد و مربوط به ماهیت، هویت و حقیقت نور نیست.
جلوه بیشتر زنان در مظهریت الهی
از نظر بعضی از عرفا، زن و مرد هر دو مظهر خداوند هستند، اما زن از جهاتی در مظهریت الهی تابندگی بیشتری دارد. تبیین عرفانی این مطلب را تحلیل میکنیم.
تمام عالم وجود از بالاترین مرحله تا پایینترین مرتبه آن، ارتباط واحدی با هم دارند و تمام ذرات کائنات با یکدیگر مرتبط هستند و با همه کثرت و تفصیل ظاهری موجود میان اشیا در عالم خارج، تمام آنها در باطن عالم یکی هستند و وحدت دارند. (صدرالدین شیرازی، 5 و 359)
هر چند که ذات، بسیط است و همین ذات بسیط تجلی میکند. اما هر یک از مجالی یکی از اوصاف و اسمای الهی را نشان میدهد، نه اینکه او با یکی از اوصاف و ظهور کند. چراکه متجلی با تمام نامها و اسماء ظهور کرده است، اما گیرنده تجلی یکی از اوصاف را بر حسب عین ثابت خود نشان میدهد.
تفاوتهای تکوینی زن و مرد در یک نگاه توحیدی ناشی از یک مبداء واحد و به منظور وصول به یک غایت واحد و در یک سیستم به هم مرتبط واحد متحقق میشوند و راز این تفاوتها در قوس صعود این است که زن و مرد بتوانند مکمل وجود یکدیگر بوده و در مدار تکامل انسانی به سوی خدای یکتا بازگردند.
از این دیدگاه انسانها مظهر خدای واحد هستند و ارتقای معنوی در نظام مظهریت بر این اساس است که کدام یک از انسانها بهتر میتواند آینه الهی باشد. موضوع این است که سخن از مظهریت هم در قوس نزول مطرح میشود و هم در قوس صعود.
همان طور که آفتاب از یک مبداء نور تجلی و ظهور کرده است، جهان هستی هم به مثابه آفتاب از یک مبداء هستی تجلی و ظهور پیدا کرده است. (شیرازی 1360 ص 47)
در این نوع جهانبینی و نگرش عارفانه، هر نوری که بتواند با زبان تکوین خود از مبداء نور بیشتر حکایت کند، ارزشمندی ذاتی بیشتری دارد و معنویت بیشتری کسب خواهد کرد.
انتهای پیام/